پژمرده شد به دل گل داغی که داشتم مانند لاله سوخت دماغی که داشتم کندم به ناخن از جگر خویش داغ را کردم برون ز خانه چراغی که داشتم سر رشته امید ز دستم گسسته شد گردید سوده پای سراغی که داشتم از دست برد لشکر خط رنگ او شکست شد پایمال حادثه باغی که داشتم از باده وصال دلم سیدا گرفت انداختم ز دست ایاغی که داشتم سیدای نسفی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۷۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/134550