پیشوای اهل باطل چون دگر اشباه خویش بیش و کم در عمر خود یک حرف حق نشنید و رفت حجت حق را به عصر خود همی نشناخت باز وقت رفتن در جهنم جای خود را دید و رفت ریشه صدق و وفاق و مردمی برکند و مرد تخم کفر و کین و کاوش در جهان پاشید و رفت اصل زقوم از زمین هستی خود رسته دید بر یکایک شاخ آن خرد و کلان چسبید و رفت ریش گاو از غایت ... خری انجام کار جای ترحلوا به گور مرده خود رید و رفت حسب جاهش میخ صد پهلو به... در سپوخت کله ی ریقو به انگشت ندم خارید و رفت تخمی از پشت زنا چون گوز خر نالید و مرد سنگی از کوه ریا سوی سقر غلتید و رفت گوز وش از روده راحت به رنج افتاد و بیم سنده سان از ... هستی به خود پیچید و رفت حبه بدنامی از انبار کفران گشت و مرد حنظل ناکامی از زقوم دوزخ چید و رفت در جحیمش جاودانی فرش غم گسترده شد تا بساط شادمانی از جهان بر چید و رفت بر زمین زد چون دم رحلت صفائی برنگاشت که به ... ما امام ناصبان گوزید و رفت صفایی جندقی : دیوان اشعار : قطعات و ماده تاریخ‌ها : ۱۰- پیشوای اهل باطل چون دگر اشباه خویش گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/129721