چون گل ز پاره ی دلم اسباب داده اند چون لاله ز آتش جگرم آب داده اند خواهد بهانه از پی خون ریختن، مگر تیغ ترا ز دیده ی من آب داده اند؟ زحمت مکش که کس نتواند به جور کشت ما را که سخت جانی سیماب داده اند قطع نظر ز طاعت حق، سجده کردنی ست این طاق ابرویی که به محراب داده اند خال تو همچو حلقه ی زلف تو دلرباست این دانه را ز چشمه ی دام آب داده اند بیهوده نیست روی به صحرا اگر نهند دیوانگان که خانه به سیلاب داده اند ساحل غبار بود ز خاطر سلیم رفت تا راه ما به حلقه ی گرداب داده اند سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۳۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101298