چو زاهد در دماغم شوری از وسواس پیچیده ست جنون در کاسه ی سر چون صدا در طاس پیچیده ست ز پیچ و تاب انگشتم به شاخ آهوان ماند ز بس عشق تو دستم ای خدانشناس پیچیده ست فلک را نیست جز آزار از پهلوی من حاصل نمی دانم که این کاغذ چه برالماس پیچیده ست وجود ما شتابان قاصدی بر توسن عمر است ازان خود را چنین از جامه در کرباس پیچیده ست سلیم از دعوی بیجای آب زندگی دایم سکندر خضر را گم کرده بر الیاس پیچیده ست سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100935