چو سررشته خویش گم کرده ام بعالم یکی رهبرم آرزوست مرا خورد یکبارگی غم دریغ به گیتی یکی غم خورم آرزوست بسی داوریها که دارم ولیک یکی دادگر داورم آرزوست زر و زیور من قناعت بس است نگویم زر و زیورم آرزوست برای عروسان بکر سخن یکی تازه رو شوهرم آرزوست درین عهد ناخوش که قحط سخاست نگویم که سیم و زرم آرزوست نه در خاطر و دل بگردد مرا که این اسب و آن استرم آرزوست کزین دهر نااهل حاش الوجوه خری حر که یک نوبرم آرزوست بدین بی بقائی چنین زندگی ز اسلام دورم گرم آرزوست ابوالفرج رونی : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/95568