چو شبها بستر و بالین دل از ریش می‌کردم سراغ خواب آسایش ز مرگ خویش می‌کردم چو غم بر دل زدی نیشی ز شوق از هوش می‌رفتم در افغان می‌شدم چون خیرباد نیش می‌کردم به قربان سر بخت سیاه خویش می‌گشتم خیال سایه آن زلف کافرکیش می‌کردم ز ایمان ننگ دارد کفر من وزنه به یک افسون چو زلف و عارض خوبان به همشان خویش می‌کردم فصیحی خانمان دل خراب آن روز می‌دیدم که دامن را توانگر دیده را درویش می‌کردم فصیحی هروی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/137552