چو غنچه خون دلت گر غذاست خندان باش چو گل بگلشن ایام دامن افشان باش تهی است کاسهٔ وارون آسمان زنهار ز خوان دهر همان دست شسته مهمان باش میان مبند چو مور از برای ران ملخ بدیو نفس مسلط شو و سلیمان باش کس ار حقیقت اسلام بایدش برگوی که فیض بخش به هر کافر و مسلمان باش نشین بکشتی حلم و به ناخدائی عقل در این محیط بلا بر کران ز طوفان باش مقام ایمنی ار خواهی از حوادث دهر پناه خلق شو و در پناه یزدان باش صغیر زنده بجان بودنت مقامی نیست بکوش و زنده بذوق لقای جانان باش صغیر اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/135642