چو غنچه نیست نهان از کسی دفینه ی ما کف گشاده بود همچو گل خزینه ی ما به هر کجا که به سنگی رسید، همچون موج بغل گشاده دود سویش آبگینه ی ما شدیم خاک و فلک را چو شیشه ی ساعت برون نمی رود از دل غبار کینه ی ما چهار موجه بود یک رباعی مشهور که بحر یاد گرفته ست از سفینه ی ما! ز بس نرفت برون هر که جا گرفت درو بود چو صفحه ی تصویر، لوح سینه ی ما چون این در آینه صورت پذیر نیست سلیم زمانه کیست که پیدا کند قرینه ی ما؟ سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100815