چو مجنون بر زبانم حرف او افسانه ی لیلی ست کسی کو آشنای او بود، بیگانه ی لیلی ست عجب دارم که مجنون، تر کند لب از می کوثر به محشر گر نگویندش که این پیمانه ی لیلی ست ز عشق پاک خود مشاطه ی حسن نکویانم دلم آیینه ی شیرین و دستم شانه ی لیلی ست ز تأثیر محبت این قدر کافی ست مجنون را که هر کس بیند او را، گوید این دیوانه ی لیلی ست اجل مشکل که بتواند شکار خود کند او را که مرغ روح مجنون صید دام و دانه ی لیلی ست نظر بر روی او دارم، ولی بی طاقتی برجاست دلم سرمنزل مجنون و چشمم خانه ی لیلی ست حدیث دین و دنیا را سلیم از وی چه می پرسی که مجنون را همیشه گوش بر افسانه ی لیلی ست سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۲۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101088