چو مهربان مه من جلوه بی نقاب کند ز غم ستاره فشان چشم آفتاب کند طریق بنده نوازی ببین که خواجه ی من مرا به عیب هنر داشتن جواب کند در این طلوع سعادت که روز بیداریست غرور جهل مبادا تو را به خواب کند ز فقر آه جگر گوشگان کیکاوس سزد اگر دل سیروس را کباب کند به این اصول غلط باز چشم آن داری زمانه داخل آدم تو را حساب کند ز انتخاب چو کاری نمی رود از پیش به پور کاوه بگو فکر انقلاب کند هر آن که خانه ی ما فرخی خراب نمود بگو که خانه ی او را خدا خراب کند فرخی یزدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/111477