چو گل به آب روان شد، چو می به تاب آمد چو اشک رفت ز چشم من و چو خواب آمد چه احتیاج به قاصد نیازمند ترا که از صریر قلم، نامه را جواب آمد خیال می کنی از بس فریب و پرکاری هزار بار به دنیا چو آفتاب آمد ز بس که خورده دل من فریب تشنه لبی ز موج شعله به گوشم صدای آب آمد سلیم می برم امشب به پای خم شمعی که پیر دیر، شب رفته ام به خواب آمد سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۰۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101364