کسی او مستریح آمد بدلخواه که از سر قدر گردید آگاه حق او را مطلع سازد کماهی ز قدر خلق و تقدیر الهی ببیند آنچه مقدور است و واجب وقوعش وقت معلوم و مناسب هر آنچیزی که ز اشیاء نیست مقدور وقوعش ممتنع باشد بدستور کند پس مستریح این اختیارش بکلی از طلب وز انتظارش نه بر مستقبلش امید و وحشت نه بر ما فات او را خوف و حسرت نباشد اعتراضش بر فعالی که واقع گردد از تأثیر و حالی انس گوید پیمبر را بده سال نمودم خدمت اندر کل احوال بکاری هیچوقت از فعل و ترکم نفرمود اعتراض او بیش یا کم بدینسانست حال مرد عارف که ز اسرار قدر گردید واقف چنین شخصی بود پیوسته سالم نیابد از جهان غیر از ملایم صفی علیشاه : بحرالحقایق : بخش ۴۱۰ - المستریح گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/139256