کسی در این چمن اسرار رنگ و بو فهمید که شوخ چشمی مرغان هرزه‌گو فهمید برو مسیح و بیاسا که سر داغ مرا کسی که لاله این باغ شد نکو فهمید کند چو دایره سر در سجود پا فرموش کسی که قیمت یک گام جست و جو فهمید چنان به دور تو رسوای خاص و عام شدیم که راز باده ما ساغر و سبو فهمید غریب وادی ایمن چرا ز رشک نسوخت که دود شعله درین دیر گفتگو فهمید نخست حرف فصیحی ز درس ما اینست که هر که هیچ نفهمید جمله او فهمید فصیحی هروی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/137527