کسی که سرمه نکرد از غبار رهگذرش نبود اهل نظر خاک عالمی بسرش بسینه دل ز طپیدن هم او فتاد افغان که ماند در قفس اینمرغ و ریخت بال و پرش ببرد حاصل ایام زندگانی خویش کسی که در همهٔ عمر دید یک نظرش اگر نه وصف لبش را به غنچه گفت صبا ز چیست چوندل من گشت پر ز خون جگرش بود حرام کنند ار سخن ز آب بقا در آن مقام که صحبت رود ز خاک درش به روزگار بیاموخت هر کسی هنری صغیر عاشقی‌ آموخت این بود هنرش صغیر اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/135645