کشف شد اسرار پیدا و نهان تا نهادم بر خم دل شمع جان صد هزار آواز بشنیدم بدرد در دل اول از خدای غیب دان گفتمش در گوش و چشمم جز تو نیست گفت بستم در دهانت هم زبان من بکام دل رسیدم زین سخن کو بیان میکرد پیدا و نهان سر توحید ازل شد آشکار دید حق را دیده پیر و جوان بر همه ذرات همچون آفتاب تافت این خورشید از هر سو عیان گفت اگر خواهی به بینی ذات من درنگر در روی ماه دلبران گفتمش جانرا نمی دانم که چیست گفت بنگر در قد سرو روان چون نظر کردم بقد سرو ناز زد اناالحق سرو باغ بوستان این نه شعر است اینکه اسرار دل است نیک می دانند این را عارفان می شنیدم صبح در صحن چمن سر توحید از زبان بلبلان چون ز بلبل گل شنید این ماجرا خون چکید از شاخ سرخ ارغوان قطره ای بودم ز بحر لایزال هستم ایندم غرق بحر بیکران اندر این دم انبیاء و اولیاء جمله گفتند این بصد شرح و بیان گرنمی دانی ز علم من لدن زاهد اسرار کوهی را بخوان کوهی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/130794