گرت بود جگری سوختن ز داغ آموز ورت هوای شکفتن بود ز باغ آموز چو روزگار شود تیره بر تو روشن شو طریق ما ز گهرهای شب چراغ آموز به نکهتی ز گلستان دهر خرم باش تو کیمیای قناعت هم از دماغ آموز فروش جسم و ز بازار شعله جان بستان وگر ندانی این شیوه از چراغ آموز به جان مضایقه با دشمنان خویش مکن بیا به میکده و همت از ایاغ آموز چنان بخند که لب هم نگردد آگه از آن ادب ز انجمن شاهدان باغ آموز مریز داغ به صحرا مرید گلشن باش ترا که گفت فصیحی روش ز زاغ آموز فصیحی هروی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/137532