گر یوسف من جلوه چنین خوب نماید خون در دل نوباوه ی یعقوب نماید خون ریزی ضحاک در این ملک فزون گشت کو کاوه که چرمی به سر چوب نماید مپسند خدایا که سر و افسر جم را با پای ستم دیو، لگدکوب نماید کو دست توانا که به گلزار تمدن هر خار و خسی ریخته جاروب نماید ای شحنه بکش دست ز مردم که در این شهر غیر از تو کسی نیست که آشوب نماید سلطان حقیقی بود آن کس که توانست خود را به بر جامعه محبوب نماید هر کس نکند تکیه بر افکار عمومی او را خطر حادثه مغلوب نماید بر فرخی آورد فشار آنچه مصائب او را نتوانست که مرعوب نماید فرخی یزدی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/111452