گلی دارم ز رنگ و بو برهنه سهی سروی چو آب جو برهنه ز هندوزادگان طفلی که باشد دوان چون شعله بر هر سو برهنه چو حرف دوستان سبز ملیحی ولی چون طعنه ی بدگو برهنه چو شاخ سوسنش اندام عریان چو ساق سنبلش بازو برهنه به صد پرده نهان از شرم او گل چو آیینه ولی خود، رو برهنه چو جوگی، شعله ی آتش نشسته به خاکستر ز عشق او برهنه ز آب جلوه اش تا بگذرد کبک دو پا را کرده تا زانو برهنه سلیم از دل برون کن خار حسرت که آمد یار و پای او برهنه سلیم تهرانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۹۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/101654