گمان از تشنگی بردم که دریا تا کمر باشد چو پایانم برفت از دست دانستم که دریائی پیش از آنکه رخت از شهر به شمیران کشی، و داغ درد بر دل و جان جوانان و پیران، پنداشتم رنج جدائی را دست پایداری است و شکنج دوری را بازوی تاب و نیروی بردباری، مصرع: خویشتن را آزمودم من کجا هجران کجا؟ فرسوده تنم مرد این بار گران نیست و کاسته جانم هم آورد این اندوه ناپیدا کران نه. اگر این دو روزه در بزم پیروزت راهی نیابم و بر دیدار دل افروزت بار نگاهی، خاک جان و تن یکباره بر باد است و مرغ روان را پر بسته و بال شکسته از تنگنای قفس خانه هستی گشاد. رسید پیک و پیام را دیده امید در راه است و از چشم داشت سپید. یغمای جندقی : منشآت : بخش اول : شمارهٔ ۷۵ - به میرزا حسن نگاشته گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/126227