یار آنقدر، به حسن بنازید و ناز کرد کش روزگار هستی خود را نیاز کرد با حقه بازیش فلک حقه باز باخت باید قمار با فلک حقه باز کرد زاهد ز کعبه رخت به دیر مغان کشید تبدیل بر حقیقت مطلق مجاز کرد گر مسجد است میکده و قبله خم می باید به هفت وقت به مستی نماز کرد زاهد بیا، به مسجد و میخوارگان ببین کاین خانه را خدا ز، ریا بی نیاز کرد تا این سرای را، در رحمت نمود باز درهای کذب و نکبت و زحمت فراز کرد دانست عشق من ذهب خالصم به عهد چون کوره گشت بوته خود شکل گاز کرد کوتاه پای ظلم و دراز است دست عدل باید نشست راحت و پائی دراز کرد دهر مشعبد فلک حقه باز، را حق دست بست و بسته ارباب راز کرد جز آرزو، چه صرفه و سود، از جهان برد آن کس که عمر صرف طمع وقت آز کرد «حاجب » بگوی مردم آزاده را خدای ممتاز کرد و قابل هر امتیاز کرد حاجب شیرازی : گزیدهٔ اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/140079