بود آیا که گل نو بچمن باز آید گرد او بلبل شوریده بآواز آید راستی پرده عشاق نگهدار آخر ناخنت مطرب خویش بذله چو بر ساز آید خوش بود مستی ایام جوانی و بهار خاصه آن لحظه که با عشق هم انباز آید نیست تغییر در انجام طلب عاشق را گر بپاکی بره عشق از آغاز آید کی بسر منزل او راه برد عنقائی مگسی گر بهوای تو به پرواز آید گفت بی پرده بمردم غم دل چشم ترم چکنم مردمک دیده چو غماز آید دل اسیر مژه ترک تو شد حالش چیست صعوه کافتاده سر پنجه شهباز آید شکرستان شده از آن لب شیرین شیراز گو چه حاجت شکر از هند و زاهواز آید مه باین جلوه نتابیده گهی بر افلاک سرو در باغ ندیدم که باین ناز آید شرمسار آنکه برد جان بسلامت از عشق هر که سر باخت در این رزم سرافراز آید میل تن پروری و عشق زهی لاف دروغ شاید اینکار گر از عاشق جانباز آید سرو سر حلقه عشاق علی بوده و هست که خطابش همه از انجمن راز آید پشت آشفته خم از بار گنه شد مددی تا سبکبار بکویت به تک و تاز آید آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۵۰۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100003