ساقیا باده که ایام طربناک آمد داروئی ده که دوای دل غمناک آمد جامه ناز تو افتاده مگر در بستان سرو آن جامه به بر کرده و چالاک آمد چه شرابست بجام تو که در مستی عشق زهر در مشرب مستان تو تریاک آمد صفت از رنگ رخ و بوی تو در باغ شنید گل که با جامه خونین و دل چاک آمد لاجرم عشق در آئینه او جلوه گر است هر که از شایبه و زنگ هوسناک آمد دیدم آهوی دو چشم تو بچین خم زلف این چنین صید که دیده که بفتراک آمد آنچنان رفت بمن زآمدن و رفتن دوست برق سوزنده که بر خرمن خاشاک آمد آخر ای عشق کدامی تو و جای تو کجاست که فزون جاه تو از حیز ادراک آمد عشق سرمد علی عالی اعلا حیدر که برتبت وصی صاحب لولاک آمد آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۵۱۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100013