مژده ایدل که اویسی زقرن میآید بوی رحمن بمن از سمت یمن میآید عشق چو نور نبی در دل من جلوه گر است عجبی نیست اویس ار زقرن میآید شوکت خار شد و نوبت دم سردی دی بلبلان مژده که گل سوی چمن میآید زاغ گو نغمه ناخوش مرا اندر باغ که سحر بلبل با صوت حسن میآید گو به یعقوب دو چشمان تو روشن که بشیر اینک از مصر سوی بیت حزن میآید دل بیمار چه مانی که مسیحی بره است کازدمش روح روان باز بتن میآید باد مشاطه گلزار همه روزه بباغ بهر آرایش سوری و سمن میآید شده در عین غم آشفته طربناک مگر بسوی طوس رفیقی زوطن میآید خاک بوسی شه طوس مبارکبادش که باید سر سودائی من میآید آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۵۲۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100021