کسی که با سگ کوی تو آشنا نبود باو مصاحبت عاشقان روا نبود بمیکده بگدائی هر آنکه چهره نسود اگر چه خود جم عهد است پادشا نبود مکن خلاف محبت که در طریقت عشق بکیش اهل محبت جز این خطا نبود حکایت از تو و بدعهدیت نخواهم کرد که حسن را بجز این کار اقتضا نبود اگر تو دام نهی یا کمند بر چینی که هیچ صید زقیدت بتارها نبود بغیر نرگس مستت بپارس فتنه نماند بغیر آن قد و بالا دگر بلا نبود از غیر گرچه محبت بود که عین جفاست زدوست گرچه ستم میرسد جفا نبود بکوی میکده جویند میکشان اکسیر زشیخ شهر کسی چشم بر عطا نبود گدای تو بود آشفته یا علی دریاب فکندنش بدر این و آن روا نبود آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۵۲۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100027