کی شنیدستی هلالی خیزد از بدر منیر یا در آتش تازه و تر مانده عنبر یا عبیر پرخطر راهیست این وادی کجائی رهنما سر قدم کرم زشوقت پا ندارم دستگیر رند از میخانه ام رانده است و شیخ از خانقه نه جوان را میل صحبت با من افتاده نه پیر شوق کعبه هر کرا در سر در افتد لاجرم زیر پهلو سنگ خارا نرمتر شد از حریر ناشکیبا تشنه کی از خواب بتواند شکیب جسم از جانست لابد در حقیقت ناگزیر زمهریرم گر بود جا دوزخش سازم زآه ور بدوزخ بگذرم از آه گردد زمهریر زیر سم مرکبت این صید بسمل را بکش چون نیم آنمرغ لایق کم نپنداری به تیر رشته جان مرا پیوند با جانان بود کی زباران حوادث شویدم نقش ضمیر فیض تو عامست زآشفته نظر باری مگیر گرچه خار و خس بود بارد بر او ابر مطیر نیستم چون طاعتی جرمم بهمت در گذر عذر میخواهم زرحمت پوزشم را در پذیر یا علی گر صاحب خانه زسگ دارد نفور سود کی دارد زسگ گر لابه دارد یا نفیر آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۵۶۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100064