هر کرا نقش نبسته بضمیر آیه نور گو بخوان فاتحه و صورت او بین از دور با پری آدمئی گر بمثل جمع شود شاید ار زاید همچون تو بهشتی رو حور هر کرا شب چو تو غلمان بهشتی بسراست گر بفردا طلبد حور بود عین قصور تا بصبح رخ تو شمع صفت سربازم سوخت سر تا بقدم جان بشبان دیجور بگذر از حلقه زهاد که عاشق گردند عیسی آری بقدم زنده کند اهل قبور نشمارند زاهل نظرش دیده روان هر کرا نیست نظر وقف جمال منظور تو که بی پرده چو خورشید بتابی همه جا چون پری از چه شدستی زخلایق مستور غلط ار شکوه کس از غیبتت ایدوست کند غیبتی نیست که گوئیم شکایت بحضور شکر و قند زموران خطت گشت پدید گر عسل گشته هویدا زلعاب زنبور کلک من از لب شیرین تو گر وصف کند میتواند که بشیرین سخنی شد مشهور غیرت عشق زآشفته عجب میداری که هوس پیشه بود عاشق اگر نیست غیور من به تیغ علی و بازو او مینازم مدعی گرچه کند فخر بمن از زر و زور آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۵۷۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100070