شب قدر است این یا صبح نوروز که کوکب سعد گشت و بخت فیروز نباشد در شب قدر این سعادت ندارد این صباحت صبح نوروز بشیر از مصر میآرد بشارت که کنعان نور دیگر دارد امروز زنو آتشکده از پارس برخاست بشارت بر به پیر آتش افروز دل ار نالد شبی در دام زلفت نگیری خرده از مرغ نوآموز سلامت بگذر ای زاهد سلامت چه میخواهی زعشق عافیت سوز بگیرم گوش از گفتار ناصح اگر گوید زخوبان دیده بردوز رسید آن برق عالم سوز از راه برو چندان که خواهی خرمن اندوز نورزی غیر عشق آل طه طریق عشق زآشفته بیاموز آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۵۷۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100076