بر عشق صبر میکنم و بر جراحتش وز عقل میگریزم و داروی راحتش ملک دلی که خیمه واجب در او زنند ممکن چگونه پای گذارد بساحتش زآن منظر صبیح چگویم که در جهان صبح ازل نمونه بود از صباحتش محتاج چاشنی است اگر خوان پادشاست تا چاشنی گرفته نمک از ملاحتش در آینه قبیح نماید رخ قبیح غفلت مکن حکیم زوجه قباحتش عارف شراب ناب کشد گرچه شد حرام زاهد بآب ساخته و با اباحتش ماهی اگر که راحت خود را در آب دید جوید سمندر آتش بر استراحتش گفتی چو چشم یار بود نرگس چمن بگشای چشم و نیک ببین در وقاحتش شاید اگر که خیره بماند در او عقول بیند چو لطف عنصر او در سماحتش پیغمبری که گفت انا افصح از ازل کندست در حقیقت واجب فصاحتش آشفته یافته نمک مدح مرتضی شاید که التیام پذیرد جراحتش آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۶۰۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100107