زلفین تو تا مروحه دارند بر آتش از آتش سودای تو دل گشته مشوش خواهی که نسوزند زسودای تو اسلام هندو بچه گان را منشان بر سر آتش گیسوی تو شد سلسله جنبان رقیبان افتاده از این سلسله جمعی بکشاکش در بوته هجران چه گداری دل ما را تا چند بر آتش بگذاری زر بیغش مخمور شراب غم عشق تو احبا اغیار زصهبای وصالت همه سر خوش بر نرگس جادوی تو افسون نکند کار گر زلف تو دارند مرا نعل بر آتش آشفته در آن طره سرکش چو اسیری داری خبری از دل عشاق بلاکش بگذار بجان منتم ایمطرب خوشگوی بر دار زدل بار گران ساقی مهوش تا مست شوم مدح شهنشاه بخوانم آن شه که بمعراج نبی تاخته ابرش آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۶۱۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100110