نقد روان مرا بکف تا به تو برفشانمش دل بگمان که از جفا من زتو واستانمش دل بهوای روی تو خون شد و ریخت از مژه تا که رسد بکوی تو هر طرفی دوانمش در تو نمی کند اثر هیچ زاشک و آه من گیرد اگر زمین همه پا بفلک رسانمش شمع صفت در آتشم لیک بسوختن خوشم شمع بمیرد آنزمان کاتش وانشانمش راه بخویش اگر دهد غیر خیال تو دلم خون کنم و زهر مژه بر در او چکانمش رشته عمر کوتهم نیست بدست و میرود زلف تو دست اگر دهد جانب خود کشانمش سلسله ای بپای دل مینهم از دو زلف تو تا زکمند این و آن آشفته وارهانمش توسن نفس سرکشم رام شود اگر بعشق بر سر کوی مرتضی از دو جهان جهانمش آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۶۱۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100113