مدعی تا چند میپرسی تو از اسرار دل چشم تر افکند بیرون نقطه پرگار دل رشته زنار بگسستی ولی بت در بغل گر توانی بگسل ای جان رشته زنار دل شاهد معنی بود بیرنگ آئینه بیار زرد و سرخ و سبزدان از پرده زنگار دل پرتو رحمن نتابد در درون سینه ات تا که داری نقش شیطان بر در و دیوار دل وصل جانانت میسر نیست جز ایثار جان جان نخواهد صاف شد الا باستظهار دل هر که از نفس و هوا بگذشت و بیرون شد زتن پای تا سر جان شود بی شبهه برخوردار دل غیر نقش مرتضی اندر درون پرده نیست لاجرم گر پرده برداری شبی از کار دل تا بکی آشفته گوشت وقف موسیقی بود گوش جان بگشای بر الحان موسیقار دل عقل موسی و قبس عشق است و سینا سینه اش نور سینا نیز باشد پرتوی از نار دل آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۶۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100156