با تف عشق ما در افتادیم شمع وش شعله بر سر افتادیم بارها داده سر در این سودا با سر نو باو در افتادیم هفت دریای عشق را گشتیم رسته زین یک بدیگر افتادیم در خرابات عمرها خوش بود آخر عمر خوشتر افتادیم چه عجب دامن ار بمی آلود چون بمیخانه با سر افتادیم چون بغربت گرفته جاجانان ماهم از خانمان در افتادیم طوس را ما بپارس بگزیدیم داده دل پیش دلبر افتادیم چون تجلی طور اینجا بود ارنی گو بر او در افتادیم لیل مظلم بدیم و ماه شدیم ذره بودیم چون خور افتادیم رند مست و خراب آشفته زلف او را بچنبر افتادیم بی سر و پا رسیده بر در شاه در خور تاج و افسر افتادیم آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۶۷۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100169