محراب نخواهم خم ابروی تو دارم زنار نبندم شکن موی تو دارم زاهد بحرم نازد و راهب بکلیسا من فارغم از این دو سر کوی تو دارم گر بت بپرستم من روی تو صنم بس ور کعبه ستایم خم گیسوی تو دارم یکهفته نپائید و بتاراج خزان رفت میگفت گل ار رنگ تو و بوی تو دارم حاشا که برم منتی از سد ره و طوبی در گلشن دل تا قد دلجوی تو دارم من تشنه و خال از لب نوشین تو سیراب من مسلمم و رشک بهندوی تو دارم شیر فلکت چشم سیه دید و همی گفت من شیرم و اندیشه زآهوی تو دارم گر خضر بظلمات پی آب بقا رفت من آرزوی خاک سر کوی تو دارم بدست خدا دستی و برهان زجهانم چون روی امید از دو جهان سوی تو دارم همچون گل آمیخته با گل بودم خاک هر کس گذرد داند من بوی تو دارم با پنجه پولاد بمن خصم جهانی آشفته ام و تکیه به نیروی تو دارم آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۶۹۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100188