ما زازل رند و مست و باده پرستیم بر در میخانه الست بنشستیم سبحه و زنار را کمند بریدیم توبه و پیمانه را بهم بشکستیم مغبچه گان می بکف زمزمه گویند مژده که ما ماه آفتاب بدستیم سلسله زلف یارتا که کشیدیم قید علایق زاین و آن بگسستیم زآتش مستی بسوخت خرمن هستی دوست بدست آمد و زخویش برستیم مطرب مجلش مکش نوا که خرابیم ساقی مهوش مده شراب که مستیم این خوشم آمد زقدسیان که بگفتند عرش سریریم لیک پیش تو پستیم عاشق تو شبنم است و عشق تو خورشید تهمت بیجا بما مبند که هستیم زلف تو آشفته را کمند جنون شد تا که نگویند ما زبند تو جستیم شاهد بزم ازل خطیب سلونی آنکه بعهد ارادتش زالستیم گرچه برآمد هزار دست بدستان عهد بجز دست کردگار نبستیم آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۷۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100222