گفتم که بمی آتش عشقت بنشانم غافل که زآتش تف آتش ننشانم هر شب زخم گیسوی تو نافه بچینم هر روز ززلفین تو عنبر بفشانم ایعشق بچوگان زن این گوی دلم را تا اسب هوس از سر میدان بجهانم من صعوه و زلفین کجت چنگل شاهین حاشا که از این دام بریدن بتوانم جویای توام کوی بکوی خانه بخانه هر شب که بخون این دل مسکین بکشانم تا ناوک آهم نخورد بر جگر غیر من کام از آن لعل جگرگون نستانم سودائی و آشفته آن زلف نژندم دل را نکنم چاره که از قید رهانم هر کس که دلی داشت بدلدار سپرده است من گمشده دلرا زکه یارب بستانم نه دل بکفم آمد ونه دامن دلدار این سر عجب جز بدرشاه نخوانم سر دفتر عشاق ازل محرم اسرار حیدر که جز او شاه بآفاق ندانم آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۷۶۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100259