آن لب شیرین چو جام بوسیدم و باز آمدم تنک شکر بسته و از هندو اهواز آمدم بی حضور دوست عاشق چون زید در بوستان در بهشتم خواند زاهد رفتم و باز آمدم بال و پر بشکسته بودم لیکن از رخنه قفس گلستانی دیدم و لابد بپرواز آمدم تاختی زد از مژه بر پرده دل شاهدی لاجرم چون چنگ در مجلس باواز آمدم بی سماع چنگ و باده مست و میرقصم زوجد بی تو ایمطرب بساز و نی نوا ساز آمدم نام تو بردم بمحفل سوختم خود را چو شمع تا چرا در راز عشق دوست غماز آمدم تار گیسو و بناگوش تو دارم زیبدم گویم ار موسی صفت از بهر اعجاز آمدم همچو منصورم بدار امتحان کردی و من در میان کشتگان تو سرافراز آمدم با سر زلفت چو بد آشفته همزاد از ازل با پریشانی از آن همدوش از آغاز آمدم ای امام هشتمین نشناخته پا را زسر تا ببوسم درگهت از ملک شیراز آمدم آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۷۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100277