چنان بطره لیلای خویش مفتونم که در فنون جنون اوستاد مجنونم زپرده های دورن ای مژه چه میجوئی که غنچه وش نبود غیر قطره خونم بیار زآن می گلرنگ ساقی مجلس که کام تلخ بود عمرها زافیونم چه احتیاج باین نه سرادق نیلی که خیمه هاست بسی بر فراز گردونم مرا که یار بکامست و می بجام امشب چه شکرها که بگویم زبخت میگونم آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۸۳۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100331