من ز فعل زشت خود ای همدمان مستوحشم خرقه ی آلوده دارم مستحق آتشم شرم میدارم ز شیخ خانقاه و برهمن نه مسلمانم نه گیرم زین سبب مستوحشم رحمی ای دست خدا پیر طریقت از کرم وارهانم چون اسیر دام نفس سرکشم نیست جز جهل مرکب در وجودم ای دریغ میزنم لاف خردمندی که اهل دانشم گر به پاداش عمل در دوزخم خواهند برد اهل دوزخ در فغانند از نفیر موحشم ای طبیب درد پنهان ای علی مرتضی تو مسیحی من ز سودا عمرها شد ناخوشم شاید ار صید مراد آشفته نخجیرم شود نیست جز تیر مدیح مرتضی در ترکشم زهره چنگی به رقص آید به بزم آسمان مطرب ار خواند به الحان این حدیث دلکشم عذرم ار افتد قبول و عجزم ار آید پسند در نجف از پارس خواهد برد دوران مفرشم آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۸۵۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100353