مطرب چه پرده زد که زپرده برآمدیم چون شمع بهر دادن جان باسر آمدیم رندان وزاهدان بهم آمیخته زوجد بی پا و سر تمام زیکدر درآمدیم در آب آتشین می عشق جمله غرق گوئی سمندریم که در آذر آمدیم ما از نوای عشق و می شوق سرخوشیم در وجد نه زساز و می و مزمر آمدیم تا ارتفاع از قدح و می گرفته ایم حاکم بچار ما در و هفت اختر آمدیم ما را شکر دهد زنی خامه شعر تر در این چمن چو بید اگر بی بر آمدیم آشفته است و وجدی و هم مشربان خاص با یک زبان بمدحت حیدر درآمدیم آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۸۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100358