تابکی ایچشم مست فتنه برانگیختن دست نگارین بس است از پی خونریختن خون خود آخر بخاک بر درت آمیختم با تو میسر نشد گرچه برآمیختن توسن نازت چو شد رام بمیدان حسن گرد زهستی خلق بایدت انگیختن چشم تو بست از مژه راه باهل نظر جز بخم زلف تو کو ره بگریختن تلخی دشنام تو زانلب شیرین عطاست چاره سودائیان گلشکر آمیختن هر که چو آشفته کرد بیم زچاه ذقن در خم زلفین تو بایدش آویختن آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۹۰۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100398