رقیب کرده بباغ تو عزم گردیدن بود نظاره گلچین برای گلچیدن میان بلبل و گلچین از آن بود غوغا که این بغارت و او از برای گل دیدن اگر چه گفت سخن چین حدیثی از دهنت ولی بهیچ نباید زدوست رنجیدن رسید موکب سلطان عشق عقل بنه بساط کهنه بباید زخانه برچیدن جناب عشق بلند است ای حکیم برو کجا بوهم توان این قیاس سنجیدن بغیر خار نیاید بزیر پهلویم روم به بستر چون بی تو بهر خسبیدن زدام تو نتواند گریخت آشفته که مرغ بسته نیارد زجای جنبیدن آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۹۰۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100401