دلا به راه سحرگاه شمع روشن کن درآ بخانه تار و بخویش شیون کن بیاد آر که جز معصیت نکردی هیچ شماره گنه خویشتن معین کن هزار توبه شکستی بآرزو دادی بیا و روی از این پس زروی و آهن کن تو را عمل به پشیزی نمیخرد چون کس پی ذخیره درآ اشک را بدامن کن نسیم آه سحر میبرد خس عصیان برآر آهی و این خار زار گلشن کن برای جلوه حق اندرآ بطور دعا درآ بسجده و خود را شبان ایمن کن بجز خلوص عقیدت مبر در آن بازار پی خریدن یوسف زری معین کن خلوص نیت تو چیست حب آل رسول بیا و برد در صدق و صفا نشیمن کن بپیچ روی زهر باب و قطع کن امید بصد امید بخاک نجف تو مسکن کن اگر زفقر الهی زنی دم ای درویش بیا و کسوت مهر علی تو بر تن کن بگوی مدح علی روز و شب تو آشفته جهان تمام پر از مشک و عود و لادن کن آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۹۱۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100416