دری بود نصیحت جانا بگوش کن بشنو نوای نای و می ناب نوش کن این پنبه دردهان صراحی است تا بچند خیز و برون تو پنبه غفلت زگوش کن هشیار را بمنزل دلدار راه نیست از جام عشق باده کش و ترک هوش کن مینوشد ار نگار و بخونت کند نگار جان دستمزد گوش حقیقت نیوش کن دوشم سروش غیب زکعبه بدیر خواند بگشای چشم و گوش ببانگ سروش کن خود را ببحر میزن و برگیر آب از آن چون ابر نوبهار ببستان خروش کن از خم برآر باد صاف و بجام کن وآنگه صفا طلب زمن درد نوش کن خوردی فریب سیم و زر غیر را بتا ورنه که گفت ترک من ژنده پوش کن آشفته بسته اند بقتلت کمر جهان خواهی اگر مدد طلب از میفروش کن نام علی بیار مبر نام دیگران از ذکر غیر حق تو زبان را خموش کن آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۹۲۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100427