ای خسروان صورت رحمی باین گدایان تا جامه خانه دارید رحمی به بی قبایان منشان بدل رقیبان در کعبه بت نگنجد انسان بدیده بنشان بگذر زناسزایان خوردی چون خون عشاق مگذار کشتن غیر بر ما رواست این کار بگذر زناروایان برگ طرب بود می از نی نا بزن هی برگ و نوا بیارید بر خیل بی نوایان از زاهدان مپرسید اسرار حق شناسی بیگانگان چه دانند احوال آشنایان آتشکده برافروز زآن طلعت جهان سوز تا بر تو سجده آرند در پارس پارسایان بر بندگان مسکین این خسروان ببخشند یاد از خدا نیارند این خیل خودستایان ما دردمند عشقیم درمان ما بود وصل رحم ای طبیب آخر بر درد بی دوایان آشفته عندلیبان بر گل همه نواسنج ما هم بمدح حیدر گشته غزل سرایان آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۹۳۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100428