تا نکنم بپیش کس شکوه زتند خوی او عذر اقامه میکند حسن بهانه جوی او عشق تو را سمندرم باغ گل است اخگرم طالب آتش از چه رو شکوه کند زخوی او بلبل باغ هر سحر گوید با دو چشم تر گلچین عشق گل مرا بهر تو رنگ بوی او عاشقم و نه بوالهوس روز و شبان مراست بس وقف تو باد مدعی جلوه روی و موی او منزل اوست متصل صحن حرمسرای دل گر تو گرفته ای مکان روز و شبان بکوی او تازه عروس دهر را من سه طلاق گفته ام تا تو بکام دل شوی یکدوسه روز شوی او تا چه شنید از آن دهن غنچه که بسته لب چو من غرقه بخون دل بود پرده توبه توی او اصل شناس عارفان عکس پرست احولان عکس دهد بهر طرف آینه دو روی او گو دل صاف ما بنه پیش رقیب عیبجو کاینه وش بگویدش عیبش روبروی او گر نکند بسوی من در همه عمر روی خود من کنم از جهانیان جمله رو بسوی او از خم لامکان کشد باده شرابخوار ما سنگ تو زاهد ار خورد روزی بر سبوی او هان بهوای رنگ و بو گلشن عشق را مجو لاله خون چکان دمد لابد زآب جوی او گو همه شب نماز کن کی بقبول او رسد تا نبود زخون دل عاشق او وضوی او فسق منست مشتهر زهد تو باد معتبر هر که بقدر خویشتن تحفه برد بکوی او آشفته دلبری بجو نکته شناس و بذله گو تا که بکام دل بری بهره زگفتگوی او عشق علی و آل او در دو جهان زکف منه بیم مکن ززاهد و قصه و های و هوی او آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۹۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100458