با مه و آفتاب شد طلعت تو چو روبرو عیب عیان چو آینه گفت زهر دو مو بمو از همه سوی میوزد نفخه چین گیسویت سوی ختا و چین روم من بهواش سو بسو نیست بفرقامتت نیست چو آب دیده ام خیز و بجوی در چمن سرو بسرو جوبجو مرغ پرنده است دل طفلم و صعوه کرده گم از پی دل که میدوم خانه بخانه کو بکو دست بدست میرود تا گل من در انجمن خون دلم زرشک او بسته چو غنچه تو بتو گل چکنی ببوسان شاهد گلبدن ببین نافه چین چه میکنی طره مشکبوی او آشفته جا بطره ات کرد مگر که تا شبی حالت خویش مو بمو گوید با تو روبرو مصحف را گر زبان بود بسمله تا بخاتمه نام علی بگویدت نقطه بنقطه هو بهو آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۹۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100465