عاشق گریختن نتواند زبند او گر شش جهة اسیر بود در کمند او عاقل اگرچه پند حکیمانه میدهد عاشق چگونه گوش گذارد به پند او ای عشق از کدام درختست میوه ات کز وهم برتر است نهال بلند او آمد بشکل نعل سبک خنک او هلال بر آسمان گذشته همانا سمند او مرهم بداغ دل چه نهی ای طبیب شهر درمان زکس طلب نکند مستمند او از ملک عشق عقل نیارد گریختن گرد جهان حصار شود شهربند او طوطی حدیث آن لب شیرین چو بشنود تنگ شکر نثار کند پیش قند او مردم نهند مرهم بر ریش اندرون ساید نمک بداغ درون دردمند او آشفته سر عشق نداند بجز خدای بیجا حکیم دم مزن از چون و چند او عشق است مرتضی دو جهان جلوه گاه وی امکان بود تمام اسیر کمند او آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۹۶۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100466