ماه دو هفته هفته ای از رخ نهفته ای در دل تو حاضری اگر از دیده رفته ای ای غنچه بدیع زخون جگر تو را پروردم و بگلشن مردم شکفته ای ای زلف یار حال منی بسکه درهمی ای چشم دوست بخت منی بسکه خفته ای سرمن است در دل و راز تو با صباست با من که راز گفت تو از که شنفته ای خونین سرشک ریختی ای دیده از مژه بهر نثار لؤلؤ شهوار سفته ای ای غنچه گشته خون جگر در دلت گره گویا از آن دهان سخنی باز گفته ای کی عشق جلوه گر بدرونت شود که تو گرد هوا زآینه دل نرفته ای آشفته درد خویش مگو جز بشیر حق توبه بکن از آنچه باغیار گفته ای آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۹۸۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100482