با سیخ مژه آمده آن یار سرابیده دارد بر هر سیخ دلهای کبابیده ترسم که بگیرندش کاین قاتل درویش است کز خون دل عشاق سر پنجه خضابیده جز غالیه مویت بر عارض نیکویت از غالیه کس هرگز بر ماه بتافیده یک نیمه زرخسارت افتاده برون از زلف خورشید زشرم او بر چهره سحابیده تابیده بود گر ماه آبیده بود گرگل حاشا که بود او را این سنبل تابیده بر دیر خراب آباد خوش دست برافشانم یکشب ببرم آئی گر مست و خرابیده با پرتو او خوش باش در بزم بزن بالی کز شمع تو در فانوس پروانه حجابیده از حال دلم چشمت آگاه نخواهد بود بیداری ما دانند کی مردم خوابیده شمشیر بکف آمد از ترک نگه مستش بر قتل که یا رب باز این ترک شتابیده خوشتر زنوای عشق در پرده نزد ای دل مطرب که به بزم امشب چنگیده ربابیده جز مهر علی ما را در دفتر دل نبود گر کاتب اعمالم صد یار حسابیده شوق لب شیرینت از خار عسل بارد زنبور عسل هرگز زینگونه لعابیده دیباچه اوراقش جز نام نکویت نیست آشفته اگر در عشق یکعمر کتابیده آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100518