چند مسافرت دلا سوی حجاز میکنی کعبه دل طواف کن گر تو نماز میکنی طوف دل شکسته کن میل درون خسته کن چون بحقیقی رسی ترک مجاز میکنی گفتمش این نیاز من گفت نه یکهزار نه خود تو اگر زناز ما کسب نیاز میکنی برگ حجاز عشق را توشه بجز صفا منه زاد سفر زآب و نان بیهده ساز میکنی نرگس مست خفته اش دیده مردمان ببست نرگس باغ چشم خود بیهده باز میکنی قصه این و آن مخوان وصفی از آن دهان بگو رفت سبکتکین و تو وصف ایاز میکنی گفتم آشفته را زتو بود عجب فسانه گفت بگو ز زلف اگر قصه دراز میکنی آشفتهٔ شیرازی : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/100543